Sale!

زیست انرژی (دانش و کاربرد ریکی)

تومان450,000

البته لازم است توجه کنیم که هر کتاب می تواند در چند ژانر قرار بگیرد. در واقع نویسنده با ترکیب ژانرهای مختلف به گستردگی رمان خود و پیچیدگی شخصیت ها و رفتارهای آنان پرداخته است. همچنین باید گفت که دسته بندی مشخص و قطعی برای انواع ژانرهای کتاب وجود ندارد.

 

Category:

معرفی کتاب زیست انرژی – کاربرد و دانش ریکی
نویسندگان: مهناز خادم پور – کورش زعیم
ناشر: ایرانمهر

انرژي درماني، كه انواع آن در جهان مورد آزمايش و كاربرد قرار گرفته و، بويژه نوع ريكي آن، در بسياري از كانون هاي پزشگي به عنوان پزشگي مكمل يا پزشگي جايگزين پذيرفته شده است. اين روش درمان هزاران سال است شناخته شده و بكار برده شده است. فقط پس از انقلاب صنعتي در غرب بود كه رواج داروهاي شيميايي، بعلت تاثيرگذاري سريع آنها در بدن، انرژي درماني را به سايه راند.

صدهزار سال پيش، مردمي درآفريقا از سنگ اُخرا براي درمان استفاده مي كردند. احتمالاً، كاربرد اين سنگ آهن به علت ميدان كهرُبايي نيرومند آن بوده است. در 4800 سال پيش، از تكان الكتريكي مارماهي برقي² براي درمان استفاده مي كرده اند¹. آهنرُبا نيز بصورت سنگ آهن سياه در مصر باستان، چين و، بعدها، در يونان براي درمان بكار مي برده شده است. حدود 2600 سال پيش، تالِس ميلتوس³ با مشاهده نيروي ربايش آهنرُبا گفته بود كه “آهنرُبا داراي روح است، زيرا آهن را بخود جذب مي كند.” همچنين گفته بوده كه “همهٔ چيزها پُر از خدايان است.” اَرَستو نقل كرده كه تالِس عقيده داشت حتا جامدات هم جان دارند، و رفتار كَهرُبا و آهنرُبا را گواه مي گرفت. انديشه هاي تالِس و اينكه او خويش را از چارچوب نظم كيهاني جدا نمي ديد، نخستين تلاش براي توجيه علمي متافيزيك بود. اشاره به امكان درمان بوسيله ميدانهاي الكترومغناتيسي سنگها و دست انسان در كتابهاي مذهبي و آسماني، مانند انجيل، هم آمده است.

فرانتس آنتوان مِسمِر(4) در سال 1772 ميدان مغناتيسي آهنرُبا را براي درمان بيماري ها با موفقيت آزمايش كرد. پس از مدتي متوجه شد كه با دستان خود نيز مي تواند همان اثر درماني آهنرُبا را بدست آورد. در سال 1779 رساله اي درباره كشف مغناتيس جانوري منتشر كرد(5). جوامع پزشگي اروپا سه بار كميسيوني براي بررسي ادعاي مسمر تعيين كردند كه شخصيت هايي مانند لاوازيه(6) و بنجامين فرانكلين(7) هم جزو اعضاي اين كميسيون ها بودند. كميسيون هاي پژوهش، تئوري مِسمِر را بعنوان اينكه ادعاي او زاده تخيلات اوست رد كردند، هرچند كه تجربه حضرت عيسا (ع) در درمان بيماران با لمس دستها مورد پذيرش جامعه مذهبي بود، ولي آنرا معجزه پيامبر خدا مي شمردند.

در آن زمان، در جهان غرب، دو اُردوي انديشه درباره بنياد زندگي بشر وجود داشت. يكي دانشمندان دانش نوين بودند كه سرمست از كشف هاي تازه و پي در پي در دانشهاي فيزيك و شيمي، باور داشتند زندگي انسان تابع قانونهاي فيزيك و شيمي است. اين انديشه، پايه گذار پزشگي شيميايي و فيزيكي امروزي شد كه بيماران را فقط مي توان با داروهاي شيميايي و تعميرهاي فيريكي، مانند جراحي، درمان كرد. اردوي ديگر، تكيه بر دانشهاي كُهنِ درماني، باور داشت كه زندگي انسان متكي بر قانونهاي فيريك وشيمي نيست و نيرويي ناشناخته يا اسرارآميز كه با قانونهاي فيزيك وشيمي، به شكل كلاسيك آن، ارتباطي ندارد، زندگي انسان را كنترل مي كند. كشف ويژگيهاي درماني آهنرُبا، اين باور را تقويت كرد كه چنين نيروي ناپيدايي با زندگي انسان هم در پيوند است(8). جامعه اروپا كه تازه از دوران سياه و واپَسگراي مذهبي سده هاي ميانه رها شده بود و رنسانس را تكامل مي بخشيد، با شكوفايي دانشهاي فيزيكي و كشف هاي علمي هيجان انگيز پي در پي، آماده پذيرفتن تئوري هايي كه لمس نشدني بودند و بوي متافيزيك و مذهب مي دادند نبود. هر روز كشف تازه اي در فيزيك و شيمي مي شد و پزشگان با كاربرد دستاوردهاي اين كشف ها، نتيجه هاي رضايتبخش مي گرفتند و گوششان به تخيلات “فراطبيعي” بدهكار نبود.

ولي، فرآيندهاي پژوهشي ديگري هم در جريان بودند كه، هر چند جنبه فيزيكي آنها مورد توجه بود، مي رفت كه بتدريج در طي سده هاي بعد، فاصله فيزيك و متافيزيك را كاهش دهند. آزمايش و پيشرفت در الكتروتراپي يكي از اين روندها بود. سده هاي هيجده و نوزده ميلادي را مي توان دوران الكتروتراپي ناميد، زيرا پزشگي نوين بطور گسترده اي از نيروي الكترومغناتيس براي درمان استفاده مي كرد، نه بعنوان نيروي ناشناخته فراطبيعي حاكم بر زندگي انسان، بلكه بعنوان يك كشف تازه در دانش فيزيك كه كاربرد درماني دارد. در اين دوران، انواع دستگاههاي ايجاد ميدان مغناتيسي اختراع شد كه براي درمان بيماران بكار مي رفت. يك گونه از اين دستگاهها استوانه اي از سيم پيچ، بر پايه قانون فاراده براي ايجاد ميدان مغناتيسي، بود كه انسان درون آن مي ايستاد يا دراز مي كشيد. نوع ديگر آن، دو قطب الكتريكي، چيزي شبيه دستگاه تكان قلبي كنوني، بود كه پزشگ روي نقطه بروز بيماري مي نهاد و جريان برق كم تواني را جاري مي كرد. در يك مدل ديگر، پزشگ، سيم القايي را در يك دست مي گرفت تا جريان برق از درون بدن خودش بگذرد و بوسيله دست ديگرش آنرا به بدن بيمار منتقل مي كرد. در آن زمان، اين باور طرفداران زيادي پيدا كرده بود كه همه بيماري ها را مي توان با جريان الكتريسيته درمان كرد، بشرط اينكه بتوان آن را در مسير گردش خون جريان داد. شباهت اين روش ابتدايي انرژي درماني با روشهايي مانند ريكي درماني بسيار جالب توجه است. در آغاز سده بيستم، شمار ابزار و دستگاههاي الكتروتراپي آنقدر زياد و گونه گون شده بود كه فروشگاهها آنها را به شكل انگشتر، كمربند، بند جوراب، تشك، كفي كفش و غيره مي فروختند.

در سال 1820، يك فيزيكدان دانماركي بنام هانس كريستيان اورستِد(9)، بطور تصادفي كشف كرد كه وقتي يك جريان الكتريكي در يك هادي جريان مي يابد، يك ميدان مغناتيسي در پيرامون هادي بوجود مي آيد. اين ميدان مغناتيسي همان است كه در پيرامون آهنرُبا هم وجود دارد. ميدان الكترومغناتيسي پيرامون تن موجودات، همان هاله انرژي است كه در پيوست دوم اين كتاب به آن پرداخته ايم.

يك پزشگ هلندي بنام ويلِم اينتهوِن(10)، در سال 1906، توانست بوسيله يك گالوانومتر به وجود موجهاي الكترومغناتيسي قلب پي ببرد. كشف او، كه پايه گذار دستگاههاي الكتروكارديوگراف كنوني شد، جايزه نوبل 1924 را براي او به ارمغان آورد. از آنجا كه دستگاه الكتروكارديوگراف مي توانست همان موجهاي الكترومغناتيسي قلب را از رگهاي خون نيز در سراسر تن دريافت كند، اينگونه توجيه كردند كه چون خون داراي نمكهاي فلزي زياد مي باشد، و اين نمكها هادي هاي خوبي هستند، پس الكتريسته خون بوسيله اين هادي ها در سراسر تن جريان مي يابد. در سال 1963، دو استاد دانشگاه سيراكوز، امريكا، گِرهارد بول و ريچارد مَك في 11، با اتصال يك سيم پيچ دو ميليون دوري روي سينه، توانستند ميزان برق يا ميدان الكترومغناتيسي قلب را كه حدود يك ميليونم ميدان مغناتيسي كره زمين است، ثبت و اندازه گيري كنند. اين نخستين بار بود كه دانش كلاسيك فيزيك توانست وجود انرژي يا نيروي الكترومغناتيس را در تن آدمي به اثبات برساند و به اندازه گيري آن بپردازد. ميدان انرژي قلب را تا شعاع پنج متري اندازه گيري كرده اند، ولي، اين ميدان مانند هر ميدان انرژي ديگر، همانند هاله نور شمع يا خورشيد، انتها ندارد و تا بي نهايت ادامه پيدا مي كند و گسترش پهنه آن رقيق تر و كمرنگ تر مي شود.

تا سال 1929، باور رايج اين بود كه فقط قلب داراي اين ويژگي است، زيرا هيچ موج انرژي از عضو ديگري از تن آدمي به ثبت نرسيده بود. در اين سال، دانشمندي بنام هانس برگر(12)، دستگاهي ساخت كه با آن مي توانست موجهاي بسيار كم توان را، از جمله موجهاي تابيده از مغز را، كه صدها بار از موجهاي قلبي كم توان تر هستند، ثبت و اندازه گيري كند. به اين ترتيب، سامانه نوار مغزي يا الكتروانسفالوگراف كه امروزه با آن آشنا هستيم بوجود آمد. ولي، بِرگِر ادعاي ديگري هم كرد، و آن اينكه با دريافت تابش موجهاي مغزي، او مي تواند تشخيص دهد كه مغز تندرست است يا بيمار.

كشف هاي تازه، دانشمندان را به رازهاي نهفته در وجود انسان كنجكاو كرد. هرچه دستگاههاي اندازه گيري موجهاي الكترومغناتيسي پيشرفته تر و دقيقتر مي شد، كشف شگفتي آور نويني بدست مي آمد. صدها پروژه پژوهشي در دانشگاهها و كانونهاي پژوهشي آغاز شدند. بزودي دانشمندان متوجه شدند كه چشم انسان هماند يك باتري خورشيدي عمل مي كند، به اين معنا كه شدت ميدان الكترومغناتيسي ايجاد شده در آن، بستگي به ميزان نور خورشيدي است كه وارد چشم مي شود. دستگاه اندازه گيري ميدان انرژي چشم «الكترورِتينوگراف» و دستگاه ثبت موجهاي الكترومغناتيس چشم «مگنتورتينوگراف» خوانده مي شود13. تشنگي دانشمندان براي پي بردن به رازهاي نهفته در تن انسان پاياني نداشت. در دهه هاي بعد، دستگاههاي پيشرفته تر و دقيقتري اختراع شد، از جمله دستگاه «مگنتوميوگراف» براي اندازه گيري موجهاي الكترومغناتيسي ماهيچه ها، كه موجهاي بسيار كم تواني از خود مي تابانند، بوجود آمد.
.

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “زیست انرژی (دانش و کاربرد ریکی)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “زیست انرژی (دانش و کاربرد ریکی)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *